موضوع Big Tech طی دهه گذشته بسیار در اخبار و بحثها بوده است. در ابتدا، این پوشش خبری بر روی امکانات جدیدی بود که پیرامون ارتباطات و به اشتراک گذاری اطلاعات ایجاد شده بود و مزایایی که این موارد به همراه داشتند. شبکههای فن آوری جدید ابزارهای بی سابقهای را ارائه میدهند، از پیوند مجدد خانوادههای جدا شده توسط مهاجرت گرفته تا کمک به سرنگونی رژیمهای خودکامه و بازگرداندن قدرت به مردم.
احساساتی که مردمم نسبت به Big Tech داشتند، در اواخر سال 2016 تغییر کرد، این تغییر به دلیل نتیجه غیر منتظره در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا بود. سیستمهای Big Tech دیگر ابزاری برای ارتقا فردی اشخاص و بیان ویژگیها و استعدادهای درونی نبودند. آنها به سرعت تبدیل به عاملی برای ایجاد نفرت و دروغ شده بودند. به نظر میرسد که یک شبه، این شرکتها در بین عموم از عزیز بودن به طرد شده تبدیل شدند، از سنگرهای آزادی بیان گرفته تا سلاحهای منافع سودجویانه و از دولتهای سرکش گرفته تا انتخابات را تحت تأثیر قرار میدهند، و روایتهای دروغ را در ذهن مردم میکارند. افرادی که کنترل این سیستم را بر عهده داشتند از مدافعان آزادی به دیکتاتورها تبدیل شدند. روزنامه نگاران نوشتند که Big Tech در حال حاضر بیش از بسیاری از دولتها سرمایه و کنترل گفتار بیشتری (بدون هیچ گونه کنترل و توازن دموکراتیک یا نظم برای کنترل بدترین انگیزههای آنها) نسبت به هر رسانهای دارد.
برای پرداختن به این موضوع، باید بررسی کنیم که چگونه اینترنت اولیه در روزهای ابتدایی خود اینقدر خلاقیت ایجاد کرده است. در آن زمان، وب به روش خاص خود غیرمتمرکز بود و هر وب سایت فضای خاص خود را نشان میداد، در نتیجه شبکه گستردهای از گرهها توسط پیوندها بهم متصل میشدند. بعضی از گرهها بزرگتر از بقیه بودند، اما هیچکدام آنقدر بزرگ نبودند که چشم انداز و هدف بستر اینترنت را تحریف کنند یا به تنظیم خاصی نیاز داشته باشند. میتوان شبکه اینترنت را به عنوان یک باغ وسیع تصور کرد، و با هر وب سایتی که به آن اضافه شود به حجم آن نیز اضافه میشود.
هرچه شبکه و تعداد کاربران رشد میکرد، تقاضای فزایندهای برای سازماندهی و کارآیی بیشتر این شبکه وجود داشت. گوگل با ساخت یک الگوریتم که در وب جستجو میکرد و نتایج را باز میگرداند و در این روند، اینترنت جدیدی را شروع به ساختن کرد که توسط الگوریتمها تعریف شده بود و توانست از این سرمایه برای ساخت این بستر جدید بهره مند شود. محتوا به طور ناگهانی توسط الگوریتم های مختلف مانند موسیقی (Spotify)، اخبار (Facebook و Twitter) و سرگرمی (Netflix) تعریف شدند. باغ اینترنت به یک جریان تبدیل شد و ناگهان همه ما تحت تأثیر الگوریتمهای جعبه سیاه قرار گرفتیم که شناخت کمی از آنها داشتیم.
همین مدل جریان جدید اینترنت است که باعث شده اینترنت با چنین شدت تندی به سمت Big Tech هدایت شود. شرکتهای Big Tech با در نظر گرفتن مطلوب ترین موارد برای اهداف اصلی خود، محتوای قابل قبولی را برای به اشتراک گذاری و آنچه را که باید اغلب تبلیغ شود، تعیین میکنند. کنترل محتوا به گونه ای تعریف میشود که اعتدال برای کسانی که آنها را تأیید میکنند باشد و سانسور توسط مخالفان آنها میباشد. بلندترین صداها بر بحث و گفت وگوها مسلط هستند، که اغلب به طور نامطلوبی از نیروی کار Big Tech و رسانههای سنتی طرفداری میکنند، آنها گروه کوچکی با تعصبات قابل شناسایی هستند.
روش صحیح اداره این سیستمهای عظیم چیست؟
بلاکچین امکان مدیریت غیرمتمرکز شرکتها را فراهم کرده است و به نوعی تصمیم گیری دموکراتیک اجازه میدهد که کسانی که صلاحیت مدیریت دارند انتخاب شوند. اشخاص توکنهای حکمرانی را در شبکه خریداری میکنند که در عین حال دارای ارزش مستقل و سود سهام میباشد، به آنها رأی مربوط به مدیریت اکوسیستم مربوطه را میدهد. شرکتها میتوانند بطور طبیعی غیرمتمرکز شوند، یا مانند سیستم وام دهنده دیفای (DeFi) Aave به مرور به این مدل روی بیاورند. این مدل بازدهی را فراهم میکند و استراتژی را با مالکیت همسو میسازد و مشکل اصلی را که در سازمانهای دولتی و خصوصی وجود دارد را برطرف میکند. شرکتها میتوانند از آن برای توزیع هزینههای مدیریت به مالکان و همچنین تصمیم گیری استراتژیک استفاده کنند.
حکمرانی غیرمتمرکز را میتوان با ارائه نشانههایی به کاربران، همانطور که در بالا توضیح داده شد، به دست آورد، که به نوبه خود به آنها امکان میدهد در مورد اصول اعتدال رای دهند. این موضوع حتی میتواند با توجه به موضوع مورد بحث کالیبره و مکانیزه شود. اعضای گروههای اقلیت ممکن است در مسائل مربوط به تبعیض یا گروههای مذهبی در مورد آزادی دین قدرت و نفوذ بیشتری داشته باشند. کاربران قدرتمند ممکن است توان بیشتری نسبت به آرا خود، نسبت به کاربران معمولی داشته باشند. با اعتماد به مسئله گستردهتری از اعتدال به جامعهای گستردهتر، کاربران درگیر یک قرارداد اجتماعی میشوند که احتمال خرید آنها را به اصولی که تصویب میکنند بسیار بیشتر میکند. علاوه بر کارآیی میانه روی و اعتدال، این امر احتمالاً برخی از آسیبهای شهرت شرکتهای شبکههای اجتماعی را ترمیم میکند و یک تمایز مشخص بین سانسور و اعتدال ایجاد میکند.
بزرگترین سیستمهای فناوری دارای تعداد کاربرانی بیشتر از جمعیت بزرگترین کشورهای جهان هستند، اما هیچ یک از آنها دارای کنترل و تعادل دموکراتیک، معادل آن نیستند که ما در حکومتداری بدنبال آن هستیم. شناسایی نقاط دردناک و پیچیده، مانند سانسور و اعتدال، و یافتن راههایی برای توانمندسازی کاربران در داشتن این فرآیندها به آنها امکان قدرت نمایی و دسترسی به ایجاد مکانیزمی بر پایه سیاست انعطاف پذیر، برای بهبود اعتبار تضعیف شده توسط Big Tech را میدهد. این به نفع شرکتها نیز است، زیرا به عنوان مثال ضربه معتبر سیاستهای محتوای ضعیف منجر به گمانه زنی ضد انحصارطلب و فراخوانی برای از بین بردن فیس بوک شده است.
منبع: Cointelegraph